مرد به سیگارش پکی زد و قبل از اینکه تمام دود از دهانش بیرون بیاید با زبان دور لبهایش را لیسید و با دندانهای جلوئیش گاز کوچکی هم به بستنی یخی زد و در حالی که ملچ ملوچ میکرد شروع کرد به خوردن . در همین لحظه بود که چشمش افتاد به پسرک که طور خاصی نگاهش میکرد . خواست از او بپرسد که چه میخواهد که خود پسرک جلو آمد و در حالی که سعی میکرد با احترام حرف بزند از مرد پرسید :
ببخشید آقا #امام_حسین آدم خوبی بود ؟!
.
مرد که یکه خورده بود با تعجب به پسرک نگاه کرد و با کج و لوچ کردن لبها و چانه اش گفت : آره ، خوب که چی ؟! ـ .
.شما مُحرّم که میشه براش سینه میزنین ؟! .
ـ آره . چطور ؟
درباره این سایت